متن نوشته

متن نوشته

محمدرضا_خرازي فرد

۷ بازديد
لهيب آتش جهل است ُ خانه ميسوزد 

چنانكه پيرو جوان از زمانه ميسوزد 

 

شمال و غرب ندارد ، جنوب و شرق كجاست ؟؟؟

نفس نفس وطن از هر كرانه ميسوزد 

 

تمام ثروت ايران مگر به مال و زر است ؟؟

عجب.... تمدن ما عامدانه ميسوزد ...!!!

 

اگر چه ظاهرمان از نژاد ايرانيست 

ولي هويت مان.... محرمانه ميسوزد ....

 

مقيم كعبه ي دل باش ،ديگري ز گِل است 

خوش آن دلي كه در اين عاشقانه ميسوزد ...

 

 

(غلام همت آنم ) كه بي صدا ننشست 

به جرم گفتن حق شاعرانه ميسوزد 

 

زبان سرخ ...؟ سر سبز... ؟ تازيانه... ؟ چه باك ..!!!؟؟؟؟

بزن مرا و ببين...... تازيانه ميسوزد ....!!!!

 

 

 

محمود رضا خرازي فرد 

 

 


غلامرضا_طريقي

۱۳ بازديد
اگر منعم كند دين از شراب خون گيرايت

دو فنجان قهوه مي‌نوشم، به ياد مردمك‌هايت!

دو فال قهوه مي‌گيرم، سپس شايد بدانم كي

ميسر مي‌شود همراه هم فال و تماشايت!

سپس سر مي‌گذارم روي اين فرش عزيزي كه

پر است از رد نامعلوم عطر ساقه‌ي پايت!

عقب‌تر مي‌برم جبر زمان را تا شب يلدا

اگر ترديد خواهي كرد در تصميم فردايت

تو تنها هسته‌ي شيرين گردوهاي من بودي

كه يك هم‌بازي گردو زني له كرد با پاي‌ات

به تنگ افتادي و ديدي به جاي جفت دل تنگت

دو چشم تنگ ديگر مي‌كند هر شب تماشايت

دوباره يك فضاپيما به ماه آمد چه تقديري !

تو را من كرده‌ام گُم ديگري كرده است پيدايت!

 

غلامرضا_طريقي


فريدون_مشيري

۱۳ بازديد
اي بينوا كه فقر تو تنها گناه تست

در گوشه‌اي بمير كه اين راه راه تست

 

اين گونه گداخته جز داغ ننگ نيست

وين رخت پاره دشمن حال تباه تست

 

در كوچه‌هاي يخ زده بيمار و دربدر

جان مي‌دهي و مرگ تو تنها پناه تست

 

باور مكن كه در دلشان مي‌كند اثر

اين قصه‌هاي تلخ كه در اشك و آه تست

 

اينجا لباس فاخر و پول كلان بيار

تا بنگري كه چشم همه عذرخواه تست

 

در حيرتم كه از چه نگيرد درين بنا

اين شعله‌هاي خشم كه در هر نگاه تست

 

فريدون مشيري

❤️


فرزانه_ايرواني

۸ بازديد
بعد از رفتنت

در رختخواب افتاده ام

و هيچكس نسيت كه

از من مراقبت كند..

اما اسم تو

در ذهنم پياده روي ميكند

دستم را گرفته

مرا به همان كافه ي هميشگي ميبرد

من در رختخواب

از اين شب بيداري ها متنفرم

اما تا در كافه مي نشينيم

تو مثل هميشه

دو فنجان ..

قهوه ي تلخ سفارش ميدهي !

 

#فرزانه_ايرواني..


اكبر_شاهاني

۷ بازديد
دوست داشتن

با ترغيب مي ايد!

 

با تشويش مي ماند

 

با تحديد گم مي شود!!!

 

شاهاني)))))))


كاوه_احمدزاده

۸ بازديد
#مي_ايستاد

 

هر زمان مي ديدمش نبضِ زمان مي ايستاد

آنچناني كه زبانم در دهان مي ايستاد

 

هر مُژِه مانند تيري بود ابرويش كمان

پلك برميداشت تيري در كمان مي ايستاد

 

عشق او از دل به عمق استخوانم رفته بود

باز هم اي كاش توي استخوان مي ايستاد

 

كاش مي مردم ولي هرگز نمي ديدم كه او

پيش چشمِ من كنارِ ديگران مي ايستاد

 

حرف از رفتن كه ميزد او ، نه تنها قلب من

قلب هر گنجشك توي آسمان مي ايستاد

 

وقت رفتن حال من را باد ميدانست، چون

كشتي اش مي رفت امّا بادبان مي ايستاد

 

او خودش هم حال من را خوب مي دانست، كاش...

كاش با آن حال مي گفتم بمان، مي ايستاد...

@KaveAhmadzadeh

#كاوه_احمدزاده 

#هذيان_عشق 

#انتشارات_سخن_گو


كاوه_احمدزاده

۱۰ بازديد
#بس_است

 

خواب ميخواهند چشمانم كه بيداري بس است

ساقيا پُر كن قدح را رنجِ هوشياري بس است

 

زاهدِ منبـــر نشينِ مسجد ما را بگو

ما گُنــهكاريم _آري _ حرفِ تكراري بس است

 

خود شنيدم از زبانِ يك گلِ پژمرده ، گفت:

دوستانم را بگوييد اين همه خاري بس است

 

(در وفايِ عشق تو مشهور خوبانم چو شمع)

سوختم از اين خودآزاري ، وفاداري بس است

 

هر كسي بد گفت از ما، ما نمي رنجيم از او

چند روزي روي خاكيم و دل آزاري بس است...

 

#كاوه_احمدزاده

#هذيان_عشق


اكبر_شاهاني

۸ بازديد
چه بايد كنم تا دلت شاد گردد

همه ارزوهاي مانده,پريزاد گردد

 

چه بايد كنم تا بخندي دوباره

شبي مرغ دل باتو ازاد گردد

 

همين لحظه را در وجودت برقصان

دمي غم نهاد تو برباد گردد

 

اگر يك پرنده بخواند به بامي

مهياي شود جشن.ايجاد گردد

 

غزل مال من بود واژه به واژه

گذارم بر َشاعري تاكه اباد گردد

 

 

شاهاني))))))))))

سيدجواد_هاشمي

۱۵ بازديد
‍ من دست بردنم به قلـــــم كارِ دست نيست دل ، قبل از اينكه دست بجُنبد قلم زده ست هر قطعه اي كه بعدِ نگاهت ســـــــروده ام يك ردِّ خيــــــس روي كتابم رقم زده ست #سيد_جواد_هاشمي 


محمدمهدي_آقاسي

۱۰ بازديد
1266*بسم الله النور

*رباعي*

با آنكه ميان عقل و دل واماندم

در گوشه نشيني ام چه رسوا ماندم 

 

فرياد كه در لحظه ي آخر گويم

اي عشق نرو كه باز تنها ماندم

#محمد_مهدي_آقاسي 

#رهگذر_بداهه