متن نوشته

متن نوشته

اصغر_معاذي

۲ بازديد
شبي دست از سرم بردار و سر بر شانه ام بگذار 

بكش بر سينه اين ديوانه ي حالي به حالي را

 

اصغر_معاذي

سيد مهدي_ابوالقاسمي

۳ بازديد
بيدارم از غم تو و شب ايستاده است

انگار با خيال تو خوابيده ساعتم

 

سيد_مهدي_ابوالقاسمي

محمد سلماني

۶ بازديد
هميشه ماه خودت باش و آفتاب خودت 

بتاب بر دل هر كس به انتخاب خودت 

 

محمد_سلماني

فرزانه_ايرواني

۱ بازديد
ميگويند عاشقان

كَر و لال هستند

فرزانه_ايرواني

 

برگزيده اي از كتاب موهايم را هجا هجا شانه بزن

 

انجمن فرصت 

 

دولت اباد شهر ري

 

مدير اين دوشنبه جناب سيد مهدي ابوالقاسمي

 

 


سيدصابر_موسوي

۲ بازديد
براي قيصر گفتي: چه تنها! آخر مگر تو... تنها نباشم؟ مي شد... اگر تو... عمري گل زخم آذين ما بود سر تا به پا من، پا تا به سر تو من در پي تو، تو در پي مرگ هم در به در من هم در به در تو غربت در اين شهر تقديرمان بود آواره بودم، آواره‌تر تو گفتي عزيزم دنيا دو روز است يك روز با تو، يك روز بر تو گفتم كه پس كو روزي كه با ماست؟ دندان فشردي روي جگر تو حالا پس از تو تنهاترينم تنهاتر از من؟؟؟ هرگز، مگر تو

 

سيدصابرموسوي

فرزانه_ايرواني

۲ بازديد
رد پاي قلمم را بگير و تا خود شعر هايم بيا فرزانه_ايرواني

 

برگزيده اي از كتاب موهايم را هجا هجا شانه بزن


عليرضا_حسين دوست

۶ بازديد


سيدصابر_موسوي

۱ بازديد


فرزانه ايرواني

۱ بازديد
رود عطش خود را

به روي سينه ي مرداب مي ريخت

و ماه براي 

اين ديدار عاشقانه

فانوس نور را ...

در دست گرفته بود!!!

 

فرزانه_ايرواني


اصغر_معاذي

۵ بازديد
دست هاي تو را نفهميدم 

كاش مي شد كمي بگيرمشان 

 

دست هايت عجيب دلتنگ اند 

كاش مي شد كمي بميرمشان 

 

اصغر_معاذي