كاوه_احمدزاده

متن نوشته

كاوه_احمدزاده

۹ بازديد
#مي_ايستاد

 

هر زمان مي ديدمش نبضِ زمان مي ايستاد

آنچناني كه زبانم در دهان مي ايستاد

 

هر مُژِه مانند تيري بود ابرويش كمان

پلك برميداشت تيري در كمان مي ايستاد

 

عشق او از دل به عمق استخوانم رفته بود

باز هم اي كاش توي استخوان مي ايستاد

 

كاش مي مردم ولي هرگز نمي ديدم كه او

پيش چشمِ من كنارِ ديگران مي ايستاد

 

حرف از رفتن كه ميزد او ، نه تنها قلب من

قلب هر گنجشك توي آسمان مي ايستاد

 

وقت رفتن حال من را باد ميدانست، چون

كشتي اش مي رفت امّا بادبان مي ايستاد

 

او خودش هم حال من را خوب مي دانست، كاش...

كاش با آن حال مي گفتم بمان، مي ايستاد...

@KaveAhmadzadeh

#كاوه_احمدزاده 

#هذيان_عشق 

#انتشارات_سخن_گو


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد