علي_قيصري

متن نوشته

علي_قيصري

۱۱ بازديد
گـرچـه در فصلِ پرستو اندكي ياري شدم

سال ها بي خانمان از كــوچِ اجباري شدم

 

يـارِ محبــوبـم نمي دانــد كـــه از راهِ نيـاز

در غـروب بي كسي محتـاجِ دلـداري شدم

 

چـاره ام در روزِ تنهـايي غــزل گفتن نبود

شاعــر گل واژه هـا از روي ناچــاري شدم

 

در نگاه پر سكوتِ چشمه ي مردابِ خيس 

بركه اي بودم كه از شور غزل جاري شدم

 

از همانروزي كه دف با شعرِ حافظ ميزدم

خارج از انـديشه هـاي ساده انگاري شدم

 

پا نهـــادم در ميـان بــرف بهمــن لاجــرم

ميــزبانِ روزهـاي ســرد و تكـــراري شدم

 

در پـس بـاغ قنـاري پشت پَـرچـين خيال

عاشـق روي عسل در حـينِ گلـكاري شدم

 

علي_قيصري

 

 


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد