عبدلي_حسين

متن نوشته

عبدلي_حسين

۱۰ بازديد
ميكنم جان را فدا در راه مامِ ميهنم

از تبار كاوه و سهراب و زال و رستمم

مي ستيزم تا شود آزاد اين مام وطن

دست در دستم بِنِه، ياري كنم اي هموطن

حق ما آبادي و آزادي است در زندگي

تابه كي باشيم در بند و غم و دلمردگي

گر كه ما باهم شويم،دژخيم را گردن زنيم

همچو آرش،همچو بابك بي هراسِ مُردنيم 

دشمن تازي شده امروز غالب بر همه

مي كنم پيكار با او، گر نيايي،يك تنه

مي كنم اين جان ناقابل،فداي خاك خود

چونكه دارم من نَسب زاَجدادِ نيك و پاكِ خود

جدِّ من باشد فريدون، كاوه و اسفنديار

همچو بابك،آريوبرزن كنم من كارزار

زينهمه ظلم،غيرتِ ايرانيم آمد به جوش

ميزنم فرياد و مي جنگم،تو هم بامن بكوش

تابه كي ناموسِ ايراني شود عيشِ عرب؟

همچو بابك ميزنم بر قلب اين جيشِ عرب

آمدم تاكه ستانم داد خود از تازيان

زانكه باشند دشمن ايران و هم ايرانيان

آنكه خاك و مال ايران را به يغما برده است

خون پاك رادمردانِ وطن را خورده است

با نژادِ پَستِ خود خواهد مطيع او شويم

او غلط انگاشته، ما بر عربها سَروريم

خنجرِ دين را به قلب مردمِ ايران زده

با خُرافه،پُتكِ محكم بر سرِ شيران زده

ميدرانم سينه اش را، آورم قلبش بُرون

بسكه مردان وطن را او كشيد در خاك و خون

خاك ايران را كنم خالي ز تازيهاي پست

تا بوَد يك تن ز دشمن،كي توانم من نشست؟

هموطن برخيز و دستت را بده در دستِ من

بودِ من از بودِ تو، هم هستِ تو از هستِ من.

#ن،ي

 

عبدلي حسين


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد