سعيد_سيدي

متن نوشته

سعيد_سيدي

۵ بازديد
جان من بي رخ تو رفته زهوش است بيا

دل بيتاب من از جوش و خروش است بيا

 

چه غمي مانده بفرياد تنم خود برسان

نور شمعم به ره باد خموش است بيا

 

گل و پروانه همه رفته ازين باغ ولي 

جان آتش زده ام باده بدوش است بيا

 

موي آن عاشق تنها نكند مست وخموش

مي ما منتظرت مانده به نوش است بيا

 

مهرباني كن و بر اين دل خاطي نظري 

اشكها چشمه ي آماده به جوش است بيا

 

تونيايي چه كنم با دل آشفته غريب

گل گلخانه به بازار فروش است بيا

 

به #خدا صورت مهتاب برون از ابر است

شعر ها بر در و دروازه ي گوش است بيا

 

سعيدسيدي


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد